Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «شبستان»
2024-05-02@11:57:15 GMT

رمان جدید مجید پورولی درباره عرفان‌های کاذب چاپ شد

تاریخ انتشار: ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۷۹۳۵۷۰

رمان جدید مجید پورولی درباره عرفان‌های کاذب چاپ شد

رمان «جاده بهشت» نوشته مجید پورولی کلشتری توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از روابط عمومی انتشارات کتاب جمکران، رمان «جاده بهشت» نوشته مجید پورولی کلشتری به‌تازگی توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر و راهی بازار نشر شده است.

مجید پورولی کلشتری نویسنده این‌کتاب، در آثار خود به مفاهیم و معارف دینی می‌پردازد و کتاب پیشین‌اش «کتاب مخفی» هم پیش از این، توسط همین ناشر منتشر شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

«جاده بهشت» درباره مدعیان دروغین است. شخصیت‌های اصلی این‌داستان، زوجی جوان هستند که زندگی‌شان با مشکل روبرو می‌شود و سعی می‌کنند برای حل مشکل، دست به دامان هر راه‌حلی شوند. با ناامیدی از راه‌حل‌های مختلف، دست به دامان مدعیان دروغین ارتباطات معنوی و عرفان‌های کاذب می‌شوند...

در ابتدای داستان، شخصیت زن داستان، باردار است اما اثری از بارداری در او دیده نمی‌شود. در ابتدای داستان، رویای نجات از رودخانه‌ای بزرگ دیده می‌شود که قایق‌های نجات موجود در آن، یک به یک تبدیل به سنگ‌های کف رودخانه می‌شوند.

در بخشی از این‌کتاب آمده است:

 من روی یک بلندی که نمی دانستم کجاست ایستاده بودم و داشتم جهان را تماشا می کردم. تمام کوچه ها و خیابان ها و شهرها پر از آب شد. از طرف آسمان هم باران تندی مثل سیل داشت می بارید. تمام مردم دنیا وحشت کرده بودند. نمی دانستند چه کنند و کجا بروند. از هر طرف کسی مردم را صدا می زد و می گفت: "دنبال من بیایید تا نجات پیدا کنید. یکی دیگر می گفت: "راه نجات من هستم." شخص دیگری فریاد می زد: "بیایید زیر پرچم من تا غرق نشوید." مردم دنیا هم پراکنده شده بودند و هرکس رفته بود زیر یک پرچم. صاحب پرچم، مردمی را که به او پناه برده بودند سوار یک قایق میکرد و آنها را از یک رودخانه بزرگ می گذراند تا نجاتشان دهد! وقتی تمام پرچم ها و قایق ها به وسط رودخانه رسید، آب رودخانه تبدیل به سنگ شد. قایق ها تبدیل به سنگ شدند. پرچمدارها و مدعیان نجات هم سنگ شدند. مردم دنیا فهمیدند به آدم و پرچم اشتباهی اعتماد کرده اند؛ اما دیگر دیر شده بود. تمام آدم ها تبدیل به سنگ شدند. تصورش را بکن! یک رودخانه سنگی با قایق ها و پرچم ها و آدم های سنگی!»

این‌کتاب با ۱۸۴ صفحه و قیمت ۳۴ هزار تومان منتشر شده است.

پایان پیام/31

منبع: شبستان

کلیدواژه: مجید پورولی عرفان های کاذب انتشارات کتاب جمکران تبدیل به سنگ مجید پورولی قایق ها سنگ شد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت shabestan.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «شبستان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۷۹۳۵۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود

به گزارش خبرنگار مهر، رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» نوشته غزاله بزرگ زاده به زودی توسط نشر روزگار منتشر و در نماشیگاه کتاب تهران می‌شود. این رمان دارای داستان های فرعی از چند راوی در بازه های مختلف است.

شخصیت اصلی این رمان دختری است که حادثه‌ای کابوس‌ها ورنج‌های گذشته را برای او زنده می‌کند. دختری که سرگردان است برای رمزگشایی از گذشته و اتفاقاتی که رنگ و بویی تازه به خود گرفته‌اند، او را در مسیری تازه و چالشی قرار می‌دهند.شخصیت‌های فرعی خواسته و ناخواسته پایشان به زندگی کاراکتر اصلی داستان کشیده می شود و حتی گاه راوی داستان می‌شوند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

با بدنی لرزان و لک‌لک‌کنان جلو رفتم، تا رسیدم به آخرین قدمی که برای اولین‌بار پرهیبی تنها را دیدم. سرتاپا خیس عرق بودم. در حالی‌که عرق از چهره‌ام می‌چکید، با بدنی لرزان و کلهای که به سختی بر گردنم بند بود، به دور و بر نگاه کردم. همه‌جا را همان درختان کاج پهن و قطور، نارون و بید مجنون پر کرده بودند و شعله‌های مرتعش بر آنها سایه میانداختند. سرم را بالا گرفتم و شاخه‌های درهم تنیده‌ی درختان بالای سرم سقفی درست کرده بودند و از فضای خالی میانِ شاخه‌ها آسمان را دیدم که سیاه و صاف بود و چند ستاره که گویی به من چشمک میزدند.

کد خبر 6093871 فاطمه میرزا جعفری

دیگر خبرها

  • بدرود آقای پل استر
  • درخشش گنجی از لاهور
  • درباره پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی/ تراژدی پست مدرن
  • پل آستر نویسنده معروف آمریکایی درگذشت
  • کتاب بنیه فیلمساز را قوی می‌کند/ حتما به نمایشگاه کتاب تهران می‌روم
  • پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی در گذشت
  • رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • «پل آستر»‌ درگذشت
  • پل آستر درگذشت
  • جواد افهمی با یک رمان در محور مقاومت به نمایشگاه می‌آید